در قسمتی از این کتاب می خوانیم:یاشا کمی چاق و تپل و سرخ و سفید بود، لب پرخنده ای ام داش. همه جام جاش بود، با اون لهجه شیرین نیمه آذریش توجه اطرافیانشو به خودش جلب می کرد، قاپشونو می دزدید و یار غارشون می شد. اون مرد بی شیله پیله و کم سوادی بود، اما خیلی سرش می شد. اهل سیر و سفر نبود، چون وضع مالی میزونی نداش. دور هیچ فرقه ای ام تاب نمی خورد، سرش به کار خودش و زن و بچه ش بود، نماز و روزه ش ترک نمی شد و راه مسجدم گم نمی کرد. اگه کسی تو محل جشنی، عروسی ای چیزی داش، یه راس می اومد سراغش و آشپزیشو به اون می داد، دستمزدی ام بهش می دادن که کمک خرجیش می شد.یاشا پولاشو صنار سه شی روی هم می ذاشت و جم می کرد تا تونس یه تیکه زیمین آخرای سبزیکاری امین الملک، چسبیده به باغ ملا، نزدیکای حندق دس و پا کنه و یه اتاق خشت و گلی کنج اون جا علم کنه و زن و بچه شو از آوارگی و خونه به دوشی و اجاره نشینی نجات بده. چن سال بعد با تقلای زیاد و از خرجی خونه زدن و نخوری و ته خونه رو فروختن و قرون قرون رو هم گذاشتن و قرض و قوله تونس چار تا اتاق دیگه و دو تا زیرزیمین به اون اتاق اضافه کنه و به آدمای مختلف اجاره بده...
![خرید شارژ و خدمات](/themes/custom-7cd2/userfiles/9cb39a.jpg?m=thumb&w=54&h=54&q=high)
خرید شارژ و خدمات
خریدشارژ،قبض و اینترنت
![خرید با تخفیف](/themes/custom-7cd2/userfiles/74c440.png?m=thumb&w=54&h=54&q=high)
خرید با تخفیف
تخفیف ویژه
![ارسال سریع](/themes/custom-7cd2/userfiles/52b2b9.png?m=thumb&w=54&h=54&q=high)
ارسال سریع
حداکثر ۴۸ ساعت پس از پرداخت
![کتاب](/themes/custom-7cd2/userfiles/e1d868.png?m=thumb&w=54&h=54&q=high)
دیدگاه خود را بنویسید